خدایا... من حسی جز تو ندارم :)
وای والیبال کولاک کرد امشب! واقعا بچه ها عالی بازی کردن ، دمشون گرم واقعا... خوشحالم خیلی... بینیِ آمریکا رو به خاک مالیدن... آخیش دلم خنک شد ;-)
بایگانی
- خرداد ۱۳۹۴ (۶)
آخرین مطالب
آرامش خیلی خوبه... تا جایی که یادم میاد همیشه آدم آرومی بودم... سخت پیش میاد عصبی شم... این آرامش حرص خیلیا رو درمیاره! :)) این آرامش از خوش بینیه من سرچشمه میگیره! خوش بینیه وحشتناکِ من ! خیلی وقتا بهم ضربه زده.. خیلی وقتا دلم شکسته شده بخاطر این خوش بینی... ولی خب دیوونه ی این خوش بینی ام... این خوبه که انرژی منفی رو دفع میکنه ازم... کمکم میکنه!
با همه ی دلشوره ها...
خوش بینم به این آینده... آینده ی نا معلوم :)
دست ِ منو بگیر ، حالم جهنمه... از حس هر شبم هر چی بگم کمه...
خدا جونم یه حس بی حس ، یه حالِ غریب منو به جلو میبره...بی اراده بی اختیار... دلم قرصه با وجود همه ی نگرانیام... این احساس غریب یه عمره منو زنده نگهم داشته...از این حس هیچ وقت نتونستم حرفی بزنم با هیچ کس... همیشه ختم شده به گریه های شبای دلتنگیم... شبایی که هیچ کسو جز خودت ندارم برای درد و دل... شبایی که ته ته همه ی گریه هاش ، دلم از حس بودنت لبریز خوشی میشه... من هیچ وقت حس بی کسی نمیکنم وقتی تو رو دارم... آره... من تو رو همیشه دارم... من عاشقتم و اینو خوب میدونم فقط نبودنِ توئه که جهنمه زندگیمه... فقط نبودن تو ... همین ... عاشقتممممم خدایا :*
اگه بلاگفا درست نشه نمیدونم دیگه چطوری میتونم آبجی آرزومُ پیدا کنم :( اگه یه وقت درست نشه چی ؟ اینجا خیلی با بلاگفا فرق داره! اصلا راحت نیستم.
این چند ماه دوری از نوشتن باعث شده یجورایی ذهنم قفل بشه. این چند ماه مثل برق و باد گذشت. انگار همین دیروز بود که از مشهد برگشتیم و فصل جدید زندگیم شروع شد و منه زهرا از اول شروع کردم به درس خوندن برای کنکور. اوایل خیلی سخت بود. جدا شدن از فضای مدرسه و دور شدن از دوستای چندین و چند ساله واقعا حس تنهایی عجیبی به آدم میداد. ولی هر طوری که بود گذشت. بعد از یه مدت انقدر عادت کردم به این تنهایی که دلم نمیخواست ازش رها بشم ، مثل الان... هیچ کار خدا بی حکمت نیست و من به باورش رسیدم که خدا چقدر دوسم داره...